ماجرا به روزهای صدراعظمی «امینالدوله» در دربار مظفرالدین شاه قاجار برمیگردد؛ به روزگاری که این رجل سیاسی در خیابان دروازه شمیران باغ بزرگی داشت و در آن زندگی میکرد. حضور امینالدوله در این بخش از پایتخت و حمایت بیحد و حصر از نوچههایش باعث شده بود هیچیک از اهالی این محله از گزند این افراد در امان نباشند.
عربدهکشی، بستن راه مردم و بد و بیراه گفتن به مردم فقط بخشی از مزاحمتهای نوچههای امینالدوله در محدوده دروازه شمیران بود. ضمن اینکه اینطور که «جعفر شهری» در جلد نخست کتاب «طهران قدیم» مینویسد برخی کاسبان دروازه شمیران هم خوی این اوباش را گرفته و به یکی از دزدترین و بیانصافترین کاسبان تهرانی تبدیل شده بودند.
اما در این میان یک فرد فرهیخته و خوشفکر هم ساکن دروازه شمیران بود؛ «اشرفالدین حسینی» مدیرمسئول و صاحبامتیاز روزنامه «نسیم شمال» که به واسطه فعالیتش در این روزنامه به نسیم شمال شهره است مدتها در پارک امینالدوله سکونت داشت. او که در مدت کوتاه سکونتش در دروازه شمیران از گوشبریهای برخی کاسبان و شرارتهای اراذل و اوباش این محدوده به ستوه آمده بود شعری دارد که در بخشی از آن بهطور خاص به اوضاع نابسامان این محدوده شمالی پایتخت در روزگار حکومت قاجاریه میپردازد:
«بدو بدو بدو نسیم شمال / اینجا رو تهرونش میگن/ اینجا که ما نشستهایم / دروازه شمرونش میگن/ ز شهر رشت دم مزن / آنجا رو گیلونش میگن/ هیچ نمیترسی تو مگر / ز دزدهای گردنه؟ /آسه بیا آسه برو / که گربه شاخت نزنه»
نظر شما